خانه عشق و صفا
دردو دل
درباره وبلاگ


خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی تقدیم به همه عاشقای دلشکسته

پيوندها
دانستنیها
آموزش
کلبه
!!! عاشیقیزم
سرزمين عاشقانه من
تنها ترين عاشق
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خانه عشق و صفا و آدرس kolbetanhaie.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 89
بازدید کل : 74411
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
غزاله

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:, :: 19:57 :: نويسنده : غزاله

شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش که نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني!

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت.

استاد پرسيد: چه آوردي؟

شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا کردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم .

استاد گفت: عشق يعني همين!

شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟

استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور. اما به ياد داشته باش که باز هم نمي تواني به عقب برگردي!

شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهي با درختي برگشت .

استاد پرسيد که شاگرد را چه شد ؟

او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را که ديدم، انتخاب کردم. ترسيدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم و همين!!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: