نامه ای به دلدار بی وفا
خانه عشق و صفا
دردو دل
درباره وبلاگ


خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بی خوشا آنانکه دایم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بی تقدیم به همه عاشقای دلشکسته

پيوندها
دانستنیها
آموزش
کلبه
!!! عاشیقیزم
سرزمين عاشقانه من
تنها ترين عاشق
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خانه عشق و صفا و آدرس kolbetanhaie.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 74510
تعداد مطالب : 70
تعداد نظرات : 74
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

نويسندگان
غزاله

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 18 اسفند 1389برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : غزاله


این آخرین نامه ای است که از خون دلم سرچشمه گرفته و آرزوهایم را در خود منعکس نموده است این نامه را می نویسم شاید که دل همچون سنگ خارای تو ذره ای به رحم آید و شاید با خواندن این نامه ذره ای از عهد وفای دیرینه ات در وجود تو جای گیرد . شاید به یاد آری آن جملات فریبنده را که خیال می کردم از قلب و جانت سرچشمه گرفته است  آیا آن وعده های دیرینه ات را به یاد می آوری ؟ آیا به یاد می آوری که روز را بی نام تو به شب نمی رساندم

 

این من بودم که فریب آن وعده های عاشق فریب تو را خوردم . این من بودم که چون عروسکی در دست تو بودم و تو مرا نوازش می کردی

 

افسوس که تو لایق این همه احساس نبودی . ببین کلمه ی معشوق لایق تو و زیبنده ی تو هست . تو معشوق بی وفا هستی . بی وفا تر از روشنائی روز

 

اکنون من بر گور آرزوهایم شب ها را به صبح می آورم و به یاد آن روز ها چند قطره اشک فرو می ریزم شاید که از این سوزش دل شمع وجود تو نیز بگرید و از این احساس به شور آید و به خود بگوئی که من جه کرده ام

 

دلدار جفاکار این توئی این بدن زمردین توست که اکنون در میان بازوان دیگری جای گرفته است . آیا این لبان بی احساس توست که لبان دیگری آنها را نوازش می دهد

... افسوس که چه قدر بی وفا بودی



نظرات شما عزیزان:

بشار
ساعت8:35---19 اسفند 1389
از کوی تو نا مهربان رفتم برو ای ساربان
دیگر نخواهم دید تو را رفتم برو ای ساربان


بشار
ساعت8:33---19 اسفند 1389
شکوه نکنم چرا زکویم رفتی
نفرین بر دل فرستم که چقدر بدبختی


بشار
ساعت8:30---19 اسفند 1389
از کوی تو تندخو سفر خواهم کرد
وز خوی تو خلق را خبر خواهم کرد
از حور تو سر به سنگها خواهم زد
وز دست تو خاکها به سر خواهم کرد


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: