|
شنبه 14 اسفند 1389برچسب:, :: 9:52 :: نويسنده : غزاله
شراب عشق را افسانه ایست درد انگیز و دلخراش هنوز فراموشم نمیشود که در آن روز پائیزی به هنگام غروب غروبی که حاکی از یک عشق پاک می بود لحظه ای که طبیعت آغوش گشوده تا عشاق عشقبازی کنند گامهای دو عاشق بر گونه ی جاده ی باریک و خلوتی سیلی میزد آنها به سوی کاخی با شکوه و قصری افتخار آمیز روی نهاده بودند محیط آرام و غمباری بود گلهای زیباهر کدام بر فراز شاخه ای خودنمائی می نمودند در میان این قصر آرام و خاموش پیکر دو عاشق با وفا به خاک سپرده شده بود سنگ قبرشان گلهای زیبا پوشیده بود نهال انگوری زیر قدومشان روئیده بود عشاق پیوند ها از این نهال زدند و انگورش را شراب ریختند و آن را شراب عشق نامیدند تاریکی همه جا را فرا گرفته و این دو دلداده که برای سوگند وفاداری بر کنار مزار قربانی های عشق رفته بودند جامی از شراب عشق نوشیده و باز می گشتند این بود افسانه ی شراب عشق نظرات شما عزیزان:
|